کمندناک

۵ مطلب با موضوع «shut the F up» ثبت شده است


مهم نیست امشب چقدر دود بچپونم توی ریه هام.

امشب شبی نیست که بشه ازش رها شد.


۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۱
کمـ ند

یعنی واقعا اینقد سخته وفاداری به یک نفر؟!
جلو روی من واستادی میگی فک میکنم حق دارم که با کس دیگه ای باشم!
اگه بگم: این حق رو برای زنتم قائلی ..؟
میگی نه معلومه که نه ! ببین اینجوری نیستش اصن. مرد و زن کلا فرق دارن با هم. تحقیقات کردم اصن واسش ها. زن اگه رابطه جنسیش خوب باشه و راضی باشه از اون رابطه همه جوره، دیگه حتی نمیتونه به کس دیگه فکر کنه، چه به برسه به اینکه باشه باهاش. اصن نیازی نداره. مرد ولی اینجوری نیست. یه بار که بچشه بیشترشو میخواد. یه جور دیگه شو میخواد... نیازشه...!
اینا ثابت شده اند. اگه اسلامو قبول داشتی واست از اونم میگفتم. هر مردی یه جوری این نیازو رفع میکنه. یکی یه زن دیگه میگیره(که حقشو داره) یکی یواشکی یه کاری میکنه. یکی سرکوبش میکنه. یکیم مثه من میمونه چه غلطی بکنه...
من نمیدونم...
من نمیفهمم...
وفاداری چی هست اصن؟ فقط واسه زن تعریفش میکنین؟!
اسلامی شم خوندیم والا. همونشم نفهمیدم. تفسیراتونم خوندم. دلیلشم لابد همین ویژگی های منحصر به فردِ مرد جماعته !
چطور اینقد راحت فکر میکنن...
حیوون وار زندگی میکنیم
به گند کشیده شده همه چیز
به گند کشیده شده بوده همه چیز از اول
چشمامونو بستیم الکی نمیبینیم
عربستان مرده ها رو یواشکی داره واسه خودش دفن میکنه.
اخبارای مختلف میرسه اینجا.
اخبارای خارجی یه جور منحرف میشه.
داخلی یه جور.
اون طرف نیجریه یا هر کوفت دیگه ای با اون همه کشته ش، منکر میشه که اصن آدمای زیادی مرده باشن.
تریلی تریلی مرده خالی میکنن تو گور.
از این طرف ما ،بر خلاف انتظار، هی بزرگ میکنیم قضیه رو و روش مانور میدیم. که همیشه از این کارا یه قصد و غرضی داریم.
ظریف دست داده با اوباما، مملکت ما دیوانه شده که وامصیبتا از این اتفاق وحشتناک.
اون طرف الکی الکی میکشن هی مردمو.
هی الکی بقیه دور هم جمع میشن که بریم کمک یا نریم کمک.
اصن اینا به درک. اینا رو باز میکُشن یا اونا له شدن و خفه. اون جمعیتی که از گرسنگی میمیرن تو هر دقیقه چی؟!
جمعش کن دیگه. بس نیست؟
که چی خب الان؟
خوشحالی دیگه؟؟
نمیدونم به چیِ این زندگی نکبت دل بستیم که هی نفس میکشیم. هی جون می کَنیم. هی زندگی میکنیم.
من سرم داره منفجر میشه و همچنان انگار خودآزاری دارم...

++ عنوان از کتاب رساله ای کوچک در باب فضیلت های بزرگ

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۳
کمـ ند

یه اپ اندروید دارم که برای من نوشته شده.

دقیقا واسۀ من

کادوی روز تولدم بود.

بعد از مدتها جرات کردم دوباره بهش سر بزنم.

رمز شروعش، رمز بین خودمونه

اولش ببعی یهو میاد و میگه happy new year

که به خاطر عشق ببعی بودنم گذاشته بودش.

(دیگه از وقتی میدونست من عشق ببعیم، هرچی هدیه داد کوچیک و بزرگ، همشون یه ربطی به یه ببعی داشت.)

عکسامو عجیب غریب ادیت کردی و میاد روی صفحه.

خودشو ضبط کرده. روبو "میم"

خاطراتمونو لیست کرده.

کوچیک و بزرگشو.

من عدد میگم، اون خاطره رو تعریف میکنه.

فحشمم میده. جوکم میگه. هر جا هم بگم خفه شو، ساکت باش، بسه دیگه، دیگه چیزی نمیگه که مثلا اذیت نشم.

نشستم از اول تا خود 37ی که لیست کرده بود رو دوباره از زبون خودش شنیدم.

دو سه تاشو یادم رفته بود. تازه فهمیدم چقد سخت بودم اونموقعا.

(حیف که خاطرۀ آب بازی بعد از اینه. اون بهترین خاطرمونه!)

یه بخش دیگه م هست. همه عکسای اینستامو جمع کرده. با خودم اونموقع گفتم این واسه خودش خوبه نه من. ولی الان که دیگه دو سه ماهیه اینستامو تعطیل کردم، اینا عجیب خوب بودن.

بیخیال اصن.

دلم گرفته همین...

+ گاه و بیگاه پر از پنجره های خطرم

به سرم میزند این مرتبه حتما بپرم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۳۰
کمـ ند

اسم قالب های وبلاگ رو نگاه میکردم.
و دیدم چقدر با مسماست که من اسم قالب وبلاگم "تمدن" باشه
که نکنه خدایی نکرده و برحسب اتفاق فراموشش کنم
و خیالم راحت باشه که هیچ جایی رو بی تمدن باقی نذاشتم :/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۹
کمـ ند


لیستی بنویسم از 10 تا از خوبی ها و بدی های تو؟!

میگم سخته بابا :/

میگی تکلیف شبمه و به بقیه هم باید بگم ولی کی آخه نزدیک تر از تو؟

تکلیف شب مشاورۀ ازدواجتم من باید بنویسم آخه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۳
کمـ ند