کمندناک

خوب نیست هرچی بنویسی و بگی
هرکی میخونه و میشنوه به خودش بگیره یه جاییشو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۹
کمـ ند

خیلی بده

واسه فراموشی

بری با غریبه

و با اون هم آغوش شی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۲
کمـ ند

گاهی وقتا حس میکنم عهد بستم عاشق نشم !

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۰
کمـ ند


مهم نیست امشب چقدر دود بچپونم توی ریه هام.

امشب شبی نیست که بشه ازش رها شد.


۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۱
کمـ ند

یعنی واقعا اینقد سخته وفاداری به یک نفر؟!
جلو روی من واستادی میگی فک میکنم حق دارم که با کس دیگه ای باشم!
اگه بگم: این حق رو برای زنتم قائلی ..؟
میگی نه معلومه که نه ! ببین اینجوری نیستش اصن. مرد و زن کلا فرق دارن با هم. تحقیقات کردم اصن واسش ها. زن اگه رابطه جنسیش خوب باشه و راضی باشه از اون رابطه همه جوره، دیگه حتی نمیتونه به کس دیگه فکر کنه، چه به برسه به اینکه باشه باهاش. اصن نیازی نداره. مرد ولی اینجوری نیست. یه بار که بچشه بیشترشو میخواد. یه جور دیگه شو میخواد... نیازشه...!
اینا ثابت شده اند. اگه اسلامو قبول داشتی واست از اونم میگفتم. هر مردی یه جوری این نیازو رفع میکنه. یکی یه زن دیگه میگیره(که حقشو داره) یکی یواشکی یه کاری میکنه. یکی سرکوبش میکنه. یکیم مثه من میمونه چه غلطی بکنه...
من نمیدونم...
من نمیفهمم...
وفاداری چی هست اصن؟ فقط واسه زن تعریفش میکنین؟!
اسلامی شم خوندیم والا. همونشم نفهمیدم. تفسیراتونم خوندم. دلیلشم لابد همین ویژگی های منحصر به فردِ مرد جماعته !
چطور اینقد راحت فکر میکنن...
حیوون وار زندگی میکنیم
به گند کشیده شده همه چیز
به گند کشیده شده بوده همه چیز از اول
چشمامونو بستیم الکی نمیبینیم
عربستان مرده ها رو یواشکی داره واسه خودش دفن میکنه.
اخبارای مختلف میرسه اینجا.
اخبارای خارجی یه جور منحرف میشه.
داخلی یه جور.
اون طرف نیجریه یا هر کوفت دیگه ای با اون همه کشته ش، منکر میشه که اصن آدمای زیادی مرده باشن.
تریلی تریلی مرده خالی میکنن تو گور.
از این طرف ما ،بر خلاف انتظار، هی بزرگ میکنیم قضیه رو و روش مانور میدیم. که همیشه از این کارا یه قصد و غرضی داریم.
ظریف دست داده با اوباما، مملکت ما دیوانه شده که وامصیبتا از این اتفاق وحشتناک.
اون طرف الکی الکی میکشن هی مردمو.
هی الکی بقیه دور هم جمع میشن که بریم کمک یا نریم کمک.
اصن اینا به درک. اینا رو باز میکُشن یا اونا له شدن و خفه. اون جمعیتی که از گرسنگی میمیرن تو هر دقیقه چی؟!
جمعش کن دیگه. بس نیست؟
که چی خب الان؟
خوشحالی دیگه؟؟
نمیدونم به چیِ این زندگی نکبت دل بستیم که هی نفس میکشیم. هی جون می کَنیم. هی زندگی میکنیم.
من سرم داره منفجر میشه و همچنان انگار خودآزاری دارم...

++ عنوان از کتاب رساله ای کوچک در باب فضیلت های بزرگ

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۳
کمـ ند

به درجه ای از عرفان رسیدم که دیگه حوصله ندارم غذا بخورم، خانواده رو هم نمیشه پیچوند دیگه میگم که روزه میگیرم. خیلیم راضین ازم


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۲
کمـ ند


ماه امشبو از دست ندید یه وقت !


I feel I know you

I don't know how

I don't know why

I see you feel for me


You cried with me

You would die for me

 

I know I need you

I want you to

Be free of all the pain

You hold inside

You cannot hide


I know you tried

To be who you couldn't be


You tried to see inside of me


And now i'm leaving you

I don't want to go away from you

 

Please try to understand

Take my hand

Be free of all the pain

You hold inside

 

You cannot hide

I know you tried

To feel...

 

parisienne moonlight - anathema


+ و این آهنگو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
کمـ ند

i was thinking, for me it's better i don't romanticize things as much anymore

i was suffering so much all the time

 i still have lots of dreams, but they're not in regard to my love life

it doesn't make me sad, it's just the way it is


is that why you're in a relationship with somebody who's never around?


yes, obviously i can't deal with a day-to-day life of a relationship

we have this exciting time together and then he leaves, and i miss him

but at least i'm not dying inside

when someone is always around me, i'm like suffocating


oh no wait... you just said that you need to love and be loved


yeah, but when i do, it quickly makes me nauseous.

it's a disaster

i mean i'm really happy only when i'm on my own

it's not so easy for me to be a romantic


before sunset 2004


+true story somehow


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۳
کمـ ند

یه اپ اندروید دارم که برای من نوشته شده.

دقیقا واسۀ من

کادوی روز تولدم بود.

بعد از مدتها جرات کردم دوباره بهش سر بزنم.

رمز شروعش، رمز بین خودمونه

اولش ببعی یهو میاد و میگه happy new year

که به خاطر عشق ببعی بودنم گذاشته بودش.

(دیگه از وقتی میدونست من عشق ببعیم، هرچی هدیه داد کوچیک و بزرگ، همشون یه ربطی به یه ببعی داشت.)

عکسامو عجیب غریب ادیت کردی و میاد روی صفحه.

خودشو ضبط کرده. روبو "میم"

خاطراتمونو لیست کرده.

کوچیک و بزرگشو.

من عدد میگم، اون خاطره رو تعریف میکنه.

فحشمم میده. جوکم میگه. هر جا هم بگم خفه شو، ساکت باش، بسه دیگه، دیگه چیزی نمیگه که مثلا اذیت نشم.

نشستم از اول تا خود 37ی که لیست کرده بود رو دوباره از زبون خودش شنیدم.

دو سه تاشو یادم رفته بود. تازه فهمیدم چقد سخت بودم اونموقعا.

(حیف که خاطرۀ آب بازی بعد از اینه. اون بهترین خاطرمونه!)

یه بخش دیگه م هست. همه عکسای اینستامو جمع کرده. با خودم اونموقع گفتم این واسه خودش خوبه نه من. ولی الان که دیگه دو سه ماهیه اینستامو تعطیل کردم، اینا عجیب خوب بودن.

بیخیال اصن.

دلم گرفته همین...

+ گاه و بیگاه پر از پنجره های خطرم

به سرم میزند این مرتبه حتما بپرم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۳۰
کمـ ند

ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺷﺐﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﺕ
ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺖﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺲﻫﺎﺕ
ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺱﻫﺎ ﻭ ﻟﺐﻫﺎﺕ
ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺷﻮﻡ
ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻃﺮﻑ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ ..
ﭼﺮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ
ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺕ
ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺟﺎﻧﻢ
ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻢ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ .
.
عباس معروفی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۱۱
کمـ ند